- پوست دادن
- جدایی یافتن قشر از مغز، بر آمدن قشر نازکی از پوست بدن در بعضی از امراض و افتادن آن، اظهار ما فی الضمیر کردن درد دل گفتن
معنی پوست دادن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کشیک دادن بنوبت
پس فرستادن، پس دادن
بوسیدن ماچ کردن
جواب دادن جواب گفتن اجابت
پوست گرفتن، پوست باز کردن
پوست کندن (میوه درخت جانور) پوست باز کردن سلخ، غیبت کردن بد گویی کردن، انیس ساختن محرم کردن، یا پوست کردن کتابی را. جلد کردن آن را
پاره کردن پوست دریدن چرم. یا پوست دریدن کسی را. سخت بد او را گفتن غیبت وی گفتن
مغلوب کردن پیروز شدن بر
کنایه از مغلوب کردن، منهزم ساختن
انجام دادن، کاری را به پایان رساندن، چیزی را به صورت و شکلی درآوردن، شکل دادن
مبدل ساختن، آنرا بشکل وی در آوردن
ژوتاری
بلعیدن بلع کردن 0 یا قورت دادن آب دهان 0 فرو بردن بزاق
Answer, Reply, Respond
Peel, Skim, Skin
покрывать
чистить , снимать пенку , снимать кожу
отвечать
побеждать
bedecken
schälen, abschöpfen
antworten
besiegen
покривати
чистити , знімати піну , знімати шкіру
відповідати , відповідати
перемагати