جدول جو
جدول جو

معنی پوست دادن - جستجوی لغت در جدول جو

پوست دادن
جدایی یافتن قشر از مغز، بر آمدن قشر نازکی از پوست بدن در بعضی از امراض و افتادن آن، اظهار ما فی الضمیر کردن درد دل گفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پست دادن
تصویر پست دادن
کشیک دادن بنوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پست دادن
تصویر پست دادن
((~. دَ))
کشیک دادن به نوبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عودت دادن
تصویر عودت دادن
پس فرستادن، پس دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاسخ دادن
تصویر پاسخ دادن
اجابت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوسه دادن
تصویر بوسه دادن
بوسیدن ماچ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسخ دادن
تصویر پاسخ دادن
جواب دادن جواب گفتن اجابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
پوست گرفتن، پوست باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پوست کندن (میوه درخت جانور) پوست باز کردن سلخ، غیبت کردن بد گویی کردن، انیس ساختن محرم کردن، یا پوست کردن کتابی را. جلد کردن آن را
فرهنگ لغت هوشیار
پاره کردن پوست دریدن چرم. یا پوست دریدن کسی را. سخت بد او را گفتن غیبت وی گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکست دادن
تصویر شکست دادن
مغلوب کردن پیروز شدن بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکست دادن
تصویر شکست دادن
کنایه از مغلوب کردن، منهزم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت دادن
تصویر صورت دادن
انجام دادن، کاری را به پایان رساندن، چیزی را به صورت و شکلی درآوردن، شکل دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صورت دادن
تصویر صورت دادن
مبدل ساختن، آنرا بشکل وی در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غورت دادن
تصویر غورت دادن
ژوتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قورت دادن
تصویر قورت دادن
بلعیدن بلع کردن 0 یا قورت دادن آب دهان 0 فرو بردن بزاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
((کَ دَ))
پوست گرفتن، قشری از مغز جدا کردن، غیبت کردن، صریح گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صورت دادن
تصویر صورت دادن
((~. دَ))
انجام دادن، عمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قورت دادن
تصویر قورت دادن
((دَ))
بلعیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پاسخ دادن
تصویر پاسخ دادن
Answer, Reply, Respond
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پوشش دادن
تصویر پوشش دادن
Cover
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
Peel, Skim, Skin
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکست دادن
تصویر شکست دادن
Defeat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
чистить , снимать пенку , снимать кожу
دیکشنری فارسی به روسی
чистити , знімати піну , знімати шкіру
دیکشنری فارسی به اوکراینی
відповідати , відповідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی